سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی که دانشمند را حقیر شمرد، مرا حقیر شمرده است و هرکس مرا حقیر بشمرد، کافر است [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

دل نوشته های من !



میرحسین و خواب آلودگی شدید من سه شنبه 88/2/15 ساعت 1:5 صبح

سلام

امروز خیلی روز سختی بود. یعنی خیلی به سختی گذشت.
دیشب که خیلی دیر خوابیدم. یعنی صبح خوابیدم. فکر کنم تا خوابم ببره 5 شده بود.
7:15 هم بیدار شدم. البته دیر پاشدم. یک سوم راه دانشگاه رو دویدم !
فکر کن با معده ناشتا اول صبح بدون هیچ آمادگی شروع کردم به دویدن. اذیت شدم ولی به موقع رسیدم. 8:10 هم گذشته بود ، ولی استاد نیومده بود. من که رفتم توو کلاس یه دقیقه بعدش حدودا اومد.

من اگه معادلات هم پاس بشم ، ریاضی مهندسی نمیشم. اصلا هیچی از درسش نمی فهمم :(

امروز داشت درس می داد ، یکی از پسرا که ردیف اول نشسته بود ، سرش پایین بود گذاشته بود روی دستش ، داشت چرت می زد. البته ظاهرش به نظرم عادی بود. یعنی گاهی پیش میآد که آدم اینطوری بشینه سر کلاس.
بعد استاد یه دفعه رفت جلوش دولا شد سرشو آورد پایین پسره رو دید گفت : خوابی ؟! برو بیرون !
به همین سادگی. حرکت استاد خیلی خنده دار بود. کلی بعد کلاس بهش خندیدیم <":
امروز کلا زیاد پشت سر استادا غیبت کردیم. هی تیکه کلام های هر کدوم رو می گفتیم و می خندیدیم. بعضی ها عادت های تلفظی اشتباهی داشتن. مثلا یکی به Queue ( کی یو ) می گفت " کو " ! یکی به True می گفت Teroo ! :))
منظورم همین استاد کامپایلر بود که آخرشم واسه من هیچ کاری نکرد.

جلال دو روزه گم شده ! موبایلش خاموشه. هی بچه های آز سیستم میآن به من می گن که می خوان پروژشونو تحویل بدن و استاد بهشون گفته دوشنبه تحویل بدن.
منم می گم که با استاد هماهنگ کنید ، استاد به من چیزی نگفته. اونا هم میگن استاد موبایلش خاموشه.
آخه استاد به من گفته بود چند نفر هستن که دوشنبه تحویل می دن ، نگفته بود اینهمه آدم می خوان همه دوشنبه تحویل بدن !
نمی دونم حالا چیکار کنم. امشب بهش ایمیل زدم ، ولی بعیده جواب بده. رضا می گفت سرش خیلی شلوغه.
من فکر می کنم نکنه مُرده !
آخه دیگه موبایلشو که نباید خاموش کنه که.

فردا که من کلاس ندارم ، ولی یکی از من خواست بهش جوملا یاد بدم. غیر از این بچه ها می خوان به زور به من پروژه بدن !
احتمالا فکر می کنن من آسون تحویل می گیرم. چون از پروژه قبلی که به استاد تحویل دادن ، دل خوشی نداشتن.
حالا کل اینا به کنار ، یکی از دخترا که من اصلا ازش خوشم نمیآد هم می خواد تحویل بده. امروز دیگه اعصابمو خورد کرد. هر دفعه منو می دید هی می گفت : آقای ... ، موبایل استاد خاموشه من چیکار کنم ؟!
خب من چمی دونم چیکار کنی. دیگه این هی گفتن نداره که.
احتمالا انتظار داره من به استاد پیامک بزنم تا گوشیشو روشن کنه !!!

امروز شنیدم که قراره میرحسین موسوی ساعت 2:30 بیآد اینجا واسه سخنرانی. خیلی از بچه ها رفتن. من که امروز 1 تا 3 و 5 تا 7 کلاس نداشتم. چون استادش هفته قبل گفته بود که این همفته نمیآد. ( این استادمون فعالیت سیاسی داره و توو ستاد انتخاباتی میرحسین کار می کنه. شاید می دونسته که این هفته قراره بیاد ، واسه همین کلاساشو تعطیل کرد. )
منم می خواستم برم ببینم چی میگه و چه خبره. ولی ساعت 3 یکی از بچه های آز سیستم اومد که پروژه تخویل بده !
روم نشد بهش بگم الآن من می خوام برم و نمی گیرم. آخه این دو روز در هفته فقط اینجاست. تازه چند سال از من بزرگتره. به عبارتی یه سال از استاد کوچیکتره ! و ترم 12 !

میرحسین تقریبا ساعت 4 اومد !
حدود 15 - 20 دقیقه فقط حرف زد. من آخراش رسیدم. ولی بچه ها می گفتن حرف خاصی نزد. در مورد مشکلات اقتصادی گفت و کم کردن فاصله دولت و مردم و این چیزا.
جمعیت نسبتا خوبی اومده بودن. دانشجوها بیشتر از سایر قشرها بودن.
میرحسین توو نامه ای که چند وقت پیش نوشته بود گفته بود که ستاد انتخاباتیش نباید عکسش رو چاپ کنه. ولی امروز همه جا پر از عکس میرحسین بود.
وسط جمعیت هم یه عده از جبهه مخالف بودن که تراکت های تبلیغاتی علیه میرحسین پخش می کردن !

من که کلاس ساعت 3 انقلاب رو نرفته بودم ، بایست دوباره می رفتم دانشگاه تا کلاس ساعت 5 تا 7 رو برم.
کلاس خیلی زجرآور بود. من واقعا توو هپروت بودم !
یه دفعه استاد یه چیزی گفت ، من یه دفعه به خودم اومدم و یه چیزی همینطوری گفتم !
آها ، استاد گفت ایران توو آمریکا کنسولگری نداره ، من ییهو گفتم داره ! :))

یه قسمتی هم که قشنگ خوابم برده بود. همینطور دستم زیر چونم بود و مثلا داشتم استاد رو نگاه می کردم که خوابم برد. نمی دونم چند دقیقه اینطوری بودم ، ولی وقتی چشمامو باز کردم دیدیم استاد داره همینطوری منو نگاه میکنه ! <":
چشمام خیلی قرمز شده بود و سرم درد می کرد.
به زور تا خونه اومدم واقعا.
الآن هنوز هم همینطوری هستم. چشمام خسته هست و سرم درد می کنه و خوابم میآد.

هوا بهاری شده و فضای دانشگاه خوشکل شده. امروز چند تا عکس از طبقه اول گرفتم. اگه حسش بود اینجا می ذارم. ( آخه عکس گذاشتن زحمت داره یکم و وقت می گیره ، واسه همین معمولا حسش نیست D: )

   

هفته بعد کلاس ریاضی مهندسی تشکیل نمیشه. گفته یا دو هفته دیگه امتحان می گیره یا سه هفته دیگه. ولی من بعید می دونم اصلا امتحان بگیره. اگه نگیره به ضرر ما میشه. پایان ترم از 20 نمره زیاده خیلی.

جمعه این هفته هم امتحان معادلات دارم. هیچی نخوندم و بلد هم نیستم. چهارشنبه و پنج شنبه هم که توو اون خونه کار داریم.
فردا غروب که اومدم خونه باید شروع کنم به خوندن.
خدا بخیر بگذرونه.

راستی امروز سر کلاس ریاضی مهندسی از استاد عکس گرفتم D:
قراره توو فیس بوک یه کوییز درست بشه که به عکس استاد نیازه D:
البته عکس امروز خوب نبود. چون فاصله زیاد بود و استاد هم تقریبا پشت به دوربین. ولی خب هنوز سه جلسه دیگه وقت داریم D:

 

چهارشنبه کلاس شبکه رو نمی رم ! می خواد امتحان بگیره آخه !
وحید بهش گفته بود که جمعه امتحان ارشد آزاده و این حرفا.
منم گفتم بله دیگه ، جمعه ارشد امتحانه !
گفت خب شما دوتا یه روز دیگه امتحان بدین ! ! ! ! !
واسه همین چهارشنبه نمی رم سر کلاس D:

یه چیز دیگه...
من نمی دونم چطوری باید با کسی که می خواد به احمدی نژاد رای بده صحبت کنم که به موسوی رای بده :(
من هرچی میگم ، فکر می کنن اطلاعات من اشتباهه یا من گول خوردم که این حرفا رو باور کردم !
اینکه زمانی که احمدی نژاد شهردار تهران بود 270 میلیون تومان پول بیت المال غیب شد و بعد از اینکه ریئس جمهور شد ، مصلحت حکم کرد حرفی در موردش زده نشه !
اینکه 320 میلیون دلار پول نفت چی شد ؟!
من حتی مصاحبه نماینده های مجلس رو هم خوندم. از هرکی پرسیدن پول نفت چی شد ، یا گفت به من ربطی نداره ، یا گفت نمی دونم ، یا ماست مالی کرد !
ولی یه چیز خیلی واضح دیگه هم که نشون میده این آدم زیادی خودرایه اینه که 50 تا اقتصاددان رو دعوت کرد که مشکلات اقتصادی رو بررسی کنن و نظر بدن ، ولی آخرش کار خودشو کرد و در مورد نظر اقتصاددان ها گفت : من دست صهیونیست رو می بینم ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! !
آخه چند تا نقطه سیاه باید توو کارنامه یه نفر باشه که غیر قابل اعتماد محسوب بشه ؟!
من اطلاعات سیاسی اصلا خوبی ندارم. مسلما چیزای دیگه هم هست که من نمی دونم ( یا الآن یادم نیست ).

ولش کن اصلا. این چیزا خون منو به جوش میآره D:

میرحسین خیلی چهره مهربونی داره. امروز توو 2 - 3 متری من بود. فکر کنم یکمی هم خجالتیه :))
توو اتوبوس که نشسته بود و می خواست حرکت کنه بره ساری ، مردم خیلی جمع شده بودن دور ماشین. هی دست تکون می دادن و شعار می دادن.
این بنده خدا هم واسه مردم دست تکون می داد و هی از جاش نیم خیز می شد.
آخی D:

میرحسین موسوی در بابل

{ آهای ریئس خوشکلا ، ابرو کمون گیسو طلا
  شیطونک نامهربون ، گیسو طلا ، ابرو کمون
  قسم به جون عاشقات ، که من میون عاشقا
  به قیمت جون می خرم ، هرچی بخواد بیآد سرم ... }

راستی تراوین پولی نیست. ولی این امکان وجو داره که کسی پول بده و اکانت پلاس بخره و از امکاناتش استفاده کنه. من که حدود سه ماهه دارم بازی می کنم و مجبور نشدم پولی بدم. اصلا فکر نمی کنم اجباری توو پول دادن باشه. طلا هم برای اکانت پلاس استفاده میشه.
توو سرور دو من یه اکانت دیشب ساختم که نام کاربریش مثل سرور یکه ( فامیلیم ) و اسم دهکدم پردیسه.

خب دیگه همینا.
باز هم دیر شد.
اول اینو پست می کنم ، بعدش چند تا عکی می خوام بذارم توش.

شب خوش.
_______________________________________________
می دونم چیزایی که گفتم خیلی پرت و پلا بود و اصلا مرتب نبود D:



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس